دنیای من!!

شیر و میش

دنیای من!!

شیر و میش

گلوم خیلی درد میکنه از بس که جیغ کشیدم !
سرمم درد میکنه از بس دینامیک خوندم !
چشام هم درد میکنن از بس که ... همه چی دیدم !!

مخم داره سوت میکشه از بس که شنیدم هرکی از هرکی از هرشهری باشه بد میگه ! جدیدا کشف کردم قمی ها متنفرن از تهرانی ها !و البته از مشهدیا ! و البته کمی هم از اصفهانی ها .. و البته مقدار بسیار اندکی بیشتر از کمی از تبریزی ها !
بعد جالب اینجاس که قمی ها از قمی ها هم بدشون میاد ! چون شجره نامشون رو نگاه کنی هفت اندر جد قمی ان و حالا مادر مادر مادربزرگ پدر جدشون خدا نکنه که متولد قم نباشه .. اصل و اصالت خانوادگیشونو به فنا میدن که بگن ما قمی نیستیم !!
یه چیز خیلی جالب تر اینکه فقط قمی ها اینطور نیستن !
مشهدی هاهم اینطورن !
بجنوردی ها هم با دز بالاتر اینطورن !
ارومیه ای ها ...!!! اونام خیلی اصرار دارن بگن ما ارومیه ای نیستیم !
کلا کل ایران !
نمیگم همه اینطورن ها ! آدما باهم فرق دارن . ولی اکثریت آدمایی که من دیدم یعنی قریب به 98درصدشون اینطورین!

بعد خیلی قشنگ تر از همه چیز ما ایرانیا میایم خودمونو فحش میدیم . اینهمه حرفی که برای هر شهری در میاریم ، این همه جکی که از ترکا و کردا و لرا و فارسا میگیم ، این همه پسوند و پیشوندی که جلوی اسم آدما میذاریم به خاطر این که متولد یه شهر دیگه ان .. همه و همه ی اینا خب یعنی چی آخه !؟ من موندم تو فلسفه ی این .
اصلا من تو عمرم خدایی یه مشهدی بدجنس ندیدم یا یه اصفهانی خسیس . یا هرچی ترک دیدم زرنگ تر و تیز تر از هرکی دیگه بوده . بعد این اسما رو از کجا درمیاریم واسه خودمون ؟

امروز یه دختره اومد به من و اصالتم فحش داد . آخرشم گفت خب حقیقته ! حالا دور از جون تو به هرحال استثنا پیدا میشه ! ناراحت نشو ! دلم خیلی شکست . یعنی چی آخه ؟ چرا همیشه فکر میکنیم جمعیت غالب آدم بدن و خوب هایی هم به عنوان استثنا داریم ؟ چرا هیچوقت اصل برعکسشو قبول نداریم که آدما کلا ذاتا خوبن مگه این که بد باشن!؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۴
MelAmi

اول اول پست قبل هرچی باید یه چیزی بگم .. سحر جونم امیدوارم که بیای و ببینی و بخونی اینو!
منظور من از اون یه تیکه ی پست قبلی که دوستام نبود ! تو منو از خودمونی میشناسی دیدی پستامو ، چرندپرندامو واسه همین میشناسی منو ! تو که دوست عزیزمی و من تازه خیلی خیلی خوشحالم شدم که وبلاگمو میخونی !
چون فقط دوست دارم که دوستام و کلا آشناها بخونن . برام اونا مهمن نه بقیه !

خب این از این ! و اما ادامه ی داستان !


You know what is harder than losing your friend !??! Nothing is harder than that but knowing she was never your friend !
Sometimes it is hard to understand what did you do that made them so angry with you !I really didn't expect her to act like this . I mean.. come on I thought she was my friend ! But this behavior of her showed me she never was ! Now I can understand maybe she was good to me just because I could talk to her and listen to her ! She just needed one ear to hear ! And also someday we used to spend the way back home together and maybe this was the reason !
But now she just showed me her real SHE !
Don't be sad Melika ! It is always like this ..!
09/1        22:28


خب این مال دیروز بود ! مال همون لحظه ! اما الان .. ! نمیخوام بگم ارزششو نداره ناراحت باشم ! متنفرم از این جمله ی کلیشه ای ! آخه مگه میشه آدم برای یه چیز بی ارزش ناراحت بشه !؟ وقتی ناراحت باشه از یه چیز ینی به اون چیز اهمیت میداده ! یعنی براش باارزش بوده وگرنه مالیخولیا که نداره !
ولی الان میبینم اون چیزی که با ارزش تره خودمم و شخصیت خودم ! همون دایره ی خودم ! ناراحت میشم ولی دایره امو هواشو دارم ! کوچیکش نمیکنم .  هر حسی دارم برا خودم نگه میدارم . خودش خواست نشون بده که میدونه همه ی تقصیر گردن من نبوده . نخواست هم که باید کلی متاسف باشم برای خودم که دوباره به این نتیجه رسیدم که Nothing is harder than losing your special friend!


پ.ن : متنفرم از کسایی که میگن متنفرن "از کسایی که هی و هوش و خر و الاغ و گاو و گوسفند لحن مودبانه ی حرف زندشونه" و همین کلمات قشنگ  اتفاقا دقیقا نشونه ی صمیمیت خودشونه!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۴
MelAmi

امروز تقریبا قصر در رفتم از یه مرگ فوق العاده ناراحت کننده و تراژدیک !!
البته خیلی هم حادثه نبودا ! اینقدرم که فکر میکنم یا میگم بزرگ نبود ! کلا جمله ی اول اغراق آمیز بود شدیدا اما به هر حال امروز از خیابون رد شدنی نزدیک بود بین دو تا ماشین پرس بشم ! خب این واقعا قابل اغراق کردن هست ! به هر حال کم چیزی نیستش !!...این از این !

امروز بازم به نتایج دیگه ای رسیدم !! به یه سری چرندیات دیگه !! ( فلسفه ای داره این که کلمه ی چرند برا خودش !)
نتیجه ی اول : برا بار دهم نه صدم به این اعتقاد رسیدم که : live together die alone ...!!
نتیجه ی دوم : آدما روح ندارن ! دو تا دلیل دارم ! میدونم کافی نیست برا رد کردن وجود روح !! اصلا الان که دارم تایپ میکنم این جمله رو خندم میگیره ! من کی ام که بیام درباره ی بودن یا نبودن اصلی ، به اصلی ، روح نظر بدم !! .. ولی خب به هرحال سوالیه که پیش اومده !! اصلنم خنده دار نیست ..! به هرحال مسئله بودن یا نبودنه !

(اگه اتفاقا و تصادفی هرکی (غیر آشنا البته !) داره این پست وبلاگو میخونه بهش بگم اینجا هیچ حلوایی خیرات نمیشه ! خوندن باقی این پست همون و تلف کردن وقتت همون ! هیچی نیست ادامه به جز یه مشت چرند پرند ! برا خودمه فقط .. یا حداقل برا کسی که منو میشناسه ! میدونه چطوری فکر میکنم .پس میفهمه چی میگم!)

خب اول برم سراغ نتیجه دومیه :
قبلنم یادمه یه چیزایی نوشتم . به هر حال آقا روح وجود نداره ! میگی چرا !؟ چون ریزترین اتفاقایی که تو بدن ما میفته ، ریزترین و جزئی ترین حسی که داریم دلیلش تو بدن خود آدمه . همون بدن مادی . همون بعد جسمانی به قول مولف کتاب دینی !! تو اگه ناراحتی به خاطر ترشح یه سری هورمونه . اگه خوشحالی میخندی هیجان داری بازم همین .
یا برعکس اگه یه آدمی مثلا بدنش قدرت ترشح آدرنالینو نداشته باشه خب تابلوئه که این آقا ( حالا تبعیض جنسی نشه یا خانم !!) وقتی که باید هیجان زده نمیشه که هیچی ، عین گاگولا وامیسه کنار و ریختن یه آسمون خراشو تماشا میکنه ! بدون هیچ حسی ! کاملا زامبی ! خب این اگه هم بخواد نمیتونه اینجا هیجان داشته باشه ، بترسه یا فرار کنه . چون بدنش این دستورو نداده بهش ! پس اینجا روحی که اصل وجود آدماس محدود شده به وسیله ی جسم . اون بعد جسمانی دیگه اینجا یه وسیله نیست برای روح .. برعکس روحو محدود کرده . خب مگه نداشتیم ما که بعد روحانیه که عواطف و احساساتو کنترل میکنه ؟؟ مگه این روح ماها نبود که شخصیت ما رو میساخت !؟ عصبانیت و نفرت ؟؟ پس این وسط چرا این روحه که باید جسمو کنترل کنه دقیقا توسط همون جسم داره محدود میشه ؟؟
گذشته ازینا .. علم اونقدر جلو رفته که دیدین گوسفند و عروسک زنده که چه عرض کنم ، آدمم میشه ساخت ! ساخت !! تکلیف روح اینا چی میشه ؟ گیریم انسان با استفاده از علم خدادادی که داره با یه دونه سلول یه موجودو ساختو گیریم که بهش جون داد با استفاده از همون علم . روح چی ؟
روحو هم آدم داده به اون موجود !؟ خب باباجون من اگه آره که این وسط آدم با خدا چه فرقی میکرد ؟؟
این خداس که روحو به ما داد . این خداس که مارو خلق کرد .. مگه نه ؟؟
خب شکی نیست . پس روح اون موجوده چی ؟؟ بدون روح میتونه مگه باشه بدن!؟؟

این از این ! نتیجه ای که خودش به نتیجه نرسید و درگیره هنوز اون تو ( اشاره به مخ بیشتر مخ نمای اینجانب !)

  • دقت کردی بی صفت ، کلمه ای که ما به عنوان فحش ازش استفاده میکنیم بعضی وقتا فحش نیست تازه تعریف و تمجیدم هست !؟؟؟ باور کن بی صفت بودن صد مرتبه بهتر از اینه که یزیدبن معاویه و شمربن ذی الجوشن باشی !!!

و اما نتیجه ی اول !!
هیشکی هیچ جا هیچوقت بهتر از خودت برا خودت نیست !
 البته یه فاکتور گنده از خدا بگیر این وسط که حرفی نیس توش که خدا اون بالا نه ، همه جا و همه وقت از هرکسی برات بهتره و از خودتم !
آدما ذاتشون اینه که نهایتا اولین کسی که به فکرشن خودشونن . اگه اینطورم نباشه به هرحال بازم نمیتونن اونطور که خودت برا خودت میتونی باشی ، برات باشن . خب این دقیقا به خاطر اینه که تو نمیتونی هیچوقت اونطوری که اونا برا خودشون میتونن باشن ، براشون باشی .
معادله و فرمول پیچیده ای نیستش ! نهایتا خود آدمان که خودشونو نجات میدن ! نه هیشکی دیگه !
این تو ذات همه ی آدمای خوب و بد هست . حالا آدمای خوب با کارایی که میکنن فرقو درست میکنن بینشون با آدمای بد که کارای دیگه ای میکنن که مثل کارایآدمای خوب نیست!

حالا فکر کن آدم که این خصلتو داره به طور طبیعی حالا بیاد و اینو رشدش بده نه تنها نخواد که به فکر اون یکی باشه ، بخواد که نخواد به فکرش باشه یعنی ولش کنه پی کارش اون یکی رو! به اونیکی کمک نکنه که خودشو نجات بده .
 اونوقته که کره ی زمین تقسیم میشه به میلیاردها دایره ی کوچیک با مرکزیت خود آدما . نفسشون .
بعد اونوقت خدا نکنه که این دایره ها به همدیگه بخورن . یعنی خدا نکنه که مسیر مرکزیت یه آدمی وسط مسیر مرکزیت اونیکی باشه !
اونا سعی میکنن اون یکی رو پرت کنن بیرون . از دایره ی خودش . از محدوده ی خودش. یعنی اونیکی رو مجبور کردن که نه تنها به فکر خودش نباشه تازه بیاد به اونام خدمت کنه ! یه افزایش شعاعی باشه برا اون آدما ! اون آدما کدومان ؟ همونا که زرنگ ترن و قوی تر .. ... اینطوری میشه که میبینیم همه ی آدما پیرو حکومت جنگل میشن !

اینطوری میشه که ملت همیشه در صحنه تبدیل میشن به ملت همیشه در پشت صحنه ! ملت همیشه در پشت صحنه ای که آدمای دیگه رو فقط برای نفع خودشون اسیر کردن تو دایره ی خودشون . برای بزرگتر کردنش . برای رشد دادنش .
ملت همیشه در صحنه ای که به ظاهر لبخند میزنن بهت . به ظاهر بهت میگن که من بهت کمک میکنم ! من هواتو دارم .. اما تو پشت صحنه دارن دایره ات رو کوچیک تر و کوچیک تر میکنن تا اینکه توش محو بشی !!..


همین ! همین بود تمام و چرند پرندایی که میتونستم بیان کنم ! تازه کلی چیزا هستش که هنوز اون تو هستنو قدرتشو ندارم که بریزمشون بیرون و همینطوری اذیتم میکنن ! تازه اینایی هم که نوشتم دقیقا همون چیزایی نیستن که میخواستم بنویسم ! خیلی عجیبه ! خیلی سخته نوشتنشون ..!!

طفلی والده ی عزیز تر از جانم .. مجبوره هرروز چه چرندیاتی رو گوش کنه !!! چیزیم که نمیتونه بگه ( نیس که نمیگه اصلا البته !) خب بچشم دیگه ! گوش نده چه کنه !!!
مادرم ! همدردی های گرم من را پذیرا باش ! قول میدم که هیچوقت در مسیر کوچیک کردن دایره ات قدم برندارم !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۳
MelAmi

یه معلم فیزیکی داریم یه جمله ی قصاری داره که حرفه ای باش !
این حرفه ای بودن فقط تو حل مسائل فیزیک و شیمی و ریاضی و ژنتیک و اینا معنی نمیشه .. آدم باید تو همه چیز حرفه ای باشه . بعد این حرفه ای بودن یعنی چی ؟ یعنی آدم هرچی باشه .. من نباشه ! اونوقت این آدم موفق ترین عادم .. یعنی آدم ..(!) روی کره ی زمینه !
از قدیم من یه عادتی دارم دفتر پر میکنم . حالا خاطره هم که نه به اون صورت آی امروز به تاریخ فلان فلان من بهمان کارو کردم .. .  به هرحال یه نوشته ای بوده که منو تو اون دوره کاملا نشون داده . جالب اینجاس سال به سال هم که دفتر عوض میشد سبک نوشتن تو دفتره هم عوض میشد . من هیچوقت نتونستم تشخیص بدم کدوم دفترمو بیشتر دوست دارم ..هر دوره ای یه شخصیتی بودم و هر دفتری رو که میبینم دلم میخواد همون آدم قدیمی باشم و قتی میبینم که نیستم .. خوب هم خوبه هم بد ! به هر حال آدمه دیگه . طبیعتشه که عوض بشه .. .
زندگی میگذره .. منم میگذرم . عوض میشم . جهتشو نمیدونم که آیا این دلتای شخصیت من به جهت مثبت محور ایکس هاست یا جهت منفی ..!! 
والا این چیزی که من خودم دارم میبینم ..کیلومتر هایی هست طرف منفی محور !! همون یه چیکه قلمی که از والده ی محترم به ارث برده بودم همونم پرید رفت ..!!
که گویا همه ی اینا علایم کنکور هستن ! امسال زودتر نه عین جت گذشت . دو ماه دیگه عیده دو ماه دیگشم امتحانا و دو هفته دیگشم کنکور ..! متفرم ازش ! همه چیزمو گرفت ..!!!
حرفی ندارم برای گفتن . همه ی اینا چرت و پرت های یک مغز متورم بود ..!

پ.ن : روز به روز که میگذره بیشتر عاشق ژنتیک میشم . اما وقتی به آخر عاقبت دکترای ژنتیک فکر میکنم که نهایتش خیلی در به تخته بخوره براشون و بزنه استاد دانشگاه شدن ..! بعد اونوقت خود ژنتیک چی میشه ؟ اون علم دیگه به چه کار عالمش میاد وقتی هیچی به هیچی ؟ ژنتیکه و تحقیقاتش .. بعد اونوقت تو ایران اصلا حمایت میکنن این محققا رو ؟ اصلا چند تا موسسه ی رسمی تحقیقاتی ژنتیک داریم تو ایران ؟ چقدر پیشرفت داشته این علم تو ایران ؟ حالا نه فقط این . کلا رشته های پایه .. . چقدر بهش بها میدن ؟ .. بگم بازم ؟ دلم پره !!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۳
MelAmi

وحشتناک ترین راهی که میتونی ازش استفاده کنی و وقتتو تلف کنی اینه که عینهو این زامبی ها چشم و گوش و روحتو به دنیای اطرافت ببندی و بشینی پای این فیلما و سریالای مزخرف .
هرچقدر که وجود داری ، وقتی چشمتو دادی به فیلم و ذهنتو دادی به اتفاقایی که میفتن توش ، دیگه نداری !!
جالب اینجاس که دیدن فیلم هیچ انرژی مثبتی بهت نمیده و روجتو اصلا شاد نمیکنه . هرچی میده یه انرزی کاذبه ! یه دروغ بزرگ . فقط یه دروغ بزرگو بهت القا میکنه . نمیبینی وقتی داری نگاه میکنی فیلمو چه با تک تک صحنه ها که عوض میشن حالت چهره ات عوض میشه ؟ واسه اینه که جذبش شدی . تاثیرو دیدی . قبولش کردی . دنیای واقعی رو زندگی واقعی رو فراموش کردی و برای یه لحظه خودتو تو اون شرایطی که تو فیلم داری میبینی قرار میدی . نمیبینی وقتی که فیلم تموم میشه بلند میشی از پاش مخت در حال سوت کشیدنه ؟؟ هنوز تو بحر فیلمه ای . یه کم دیگه که بگذره تازه یادت افتاده که هنوز زندگیت همونجوری که بود هست . به همون ثبات قبلیش !
دروغ نگو که تاثیر نداره . الکی نگو که وقتی فیلمو میبینی فقط همون آنه . چون اگه اینطور بود اصلا نمیشستی پاش !!




پ.ن : اینایی که گفتم همشون حرف دل و حرف عقلم بود ! نه هیچی بیشتر نه هیچی کمتر !!
پ.ن 2: میخوام برم قسمت چهارم ومپایر دایریز رو ببینم ! شدیدا مشتاقم ببینم چی شد !! ( ضد و نقیض تو روحیه ی یه آدم به اینصورت مشاهده میشود !! )

پ.ن3: خوش ترین خبری که یه بیمار در انتظار یه پیوند یونیک میتونه بشنوه چی میتونه باشه جز خبر مرگ مغز یه نفر دیگه ؟؟ مرگ یه آدم دیگه ؟؟؟
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۲
MelAmi

کلام اول : این یه اپیزود نیست ! اسپویلره !!
کلام دوم : من آدم نمیشم .. ! همین فرشته ای که بودم میمونم  ...هیچوقت اشرف مخلوقات نمیشم ..!!!...گوشیمو برای دومین بار گم کردم ! نکته ی کنکوری اینجاس که یه ماه نشده بود که پیدا شده بود !! قشنگه نه ؟؟!

آخه کجا رفته ؟ باتریش خالی کرده بود یادم رفت بزنم به شارژ ..همونجا رو تخت ولش کردم رفتم کلاس .. اومدم قدرت خدا رو دیدم . خداییش جل الخالق ..!! گوشی ها هم بال درمیارن ..!!! میدونستی ؟؟

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۲
MelAmi

بعد این همه تجربه ..!!! میدونی اگه از یه مار دیگه نیش بخوری زیاد حرصت نمیگیره . ولی وقتی از همون مار قبلیه دوباره نیش میخوری همون آن نمیفهمی. ولی یکم بعد که فهمیدی ..انگاره که یه پتک ده تنی به سر مبارکت کوبوندن و ..
ده بار نه ..صد بار به خودم گفت باباجون من نیش نخور ! بشناس این ماره زشت بی قواره رو ! ولی چشمامو بستم بازم راست میرم طرف ماره !
اهمیت نده . برات مهم نباشه . چیزی که برات مهم میشه مسئله میشه . جنبشو نداری . قاطی میکنی . میشی مثل الان که از شدت سر درد نمیتونی راه بری .فکر نکن به هیچی به جز مهمه . یه مهم که بیشتر نیست ؟ بقیه میشن اون دسته که باید نادیده گرفته بشن . ایگنورشون کن ! به همین راحتی !!
به همین ساده گیاس مگه ؟؟ چیزی که برام مهم شده حتما یه چیزی داشته که مهم شده دیگه . انقدر راحت نبینم اون چیزو ؟؟
به چه دردت میخوره به جز اینکه تمرکزت رو خراب میکنه ؟ آره شاید مهم قشنگی هم باشه ..
که هست ..!
خب که هست ! ولی این مهم قشنگ اون مهم اصلیه رو داره نابود میکنه . میفهمی نابود .. !! ازین مهم قشنگا زیاد هست !!

...نهایتش !؟؟ هیچی ! نهایت نداره ! حداقل من نمیدونم نهایتشو ! ولی آخرش این میشه که اینجانب به محض این که این پست رو شر کرد دست برمیداره از مسئله کردن این مهم های به ظاهر قشنگ ! حداقل اگه نتونست سعیش رو میکنه که آخرش بتونه ! قول میده . اینجا . در برابر خودش و خودش . دیگه اهمیت نمیدم .


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۰
MelAmi

-Danger..danger..da..da..DANGER !
-What !??
-Nothing ! My mind my mind..
-Your mind WHAT ?
- My mind is going to explode in a few minutes lees than a few minutes ..!
-..
-My mind is exploding .. My mind is exploding into pieces you could never see ..
-..??
-My mind just exploded !!
-...!??
-...
-..And..then ??
- Then what ??  then nothing !Shhh..Can't you hear it .. the silence ...the real REAL silence ...







خیلی وقته که هیچی ننوشتم . هیچ جا . نه تو وبلاگم نه تو سررسیدم نه تو چرندپرندم ! هیچی هیچجا ! ذهنم پره . پره از هر حرفی از هر وری ! اونقدر که واقعا دارم حس میکنم تا خرخره پر شدن مخمو . اونقدر که واقعا دارم میفهمم ذره ذره سوختن ذهنمو !! داره منفجر میشه ! سرم !
دلم لک زده برای یه ذره سکوت . نه سکوت ازون سکوتای صدادار . سکوت به معنای خود کلمه ی سکوت .
متنفرم از این جمله ی نحس ! متنفرم از نویسنده ی مغز متفکر این جمله . متنفر نیستم منزجرم از موقعیتایی که مصداق این جمله ان . این جمله ی شوم صدای سنگین سکوت در سرسرا پیچیده بود ..!!
دقت کردی ؟ دیگه هیچ جا رو نمیتونی ساکت پیدا کنی . دیگه نیستن اون شبایی که میخوابی بدون اینکه صداهای مزخرف و گوش خراشیو که دارن داد میزنن آدما همه چیو خراب کردن رو بشنوی .
همه جا هر ور و هر طرف از هر سر یه صدایی هست . آدمیم دیگه . لال که نیستیم . زندگیه . حرف باید زد .
همه جا و هر ور و هر طرف آدما کم بودن ور وسیله ها هم اضافه شدن . تیک تاک ساعت ..قارقار کولر ..خر خر کشیده شدن صندلی ها رو زمین .. چیک چیک آب .. تلپ تلوپ دویدن آدمای بالا سرت که البته اونا وسیله نیستن (!) ..قیژ قیژ این موتورای تو خیابون که آی خدا میدونه چه قاتل سریالیه بدون ذره ای سوده و .... هر صدای دیگه ای .
همین الان که دارم اینو مینویسم صدای مور مور کننده ی کشیده شدن نوک مداد قرمز روی کاغذ رنگ آمیزی رو دارم تحمل میکنم که این خواهر عزیز تر از جانم بدون اینکه بیخیال بشه با قدرتی هرچه تمام تر مچ خستگی ناپذیرش رو اینور اونور میبره و نوک مدادو محکم میکشه رو کاغذ ! صدای ورق زدن صفحه های کتاب توسط مادرم که جانم به فدایش است .. صدای جیغ بچه ی همسایه که ماشالا چه صدای بی خشی هم داره ! بابا یکی ساکت کنه اون بچه ی بینوا رو سرطان حنجره گرفت بدبخت !!

همه ی این صداها هستن و تو گوشت میپیچن و اعصابتو میریزن به هم .
خدایا شکرت . خدایا شکرت بابت نعمت شنوایی که به ما دادی ..ولی خدایا دلم تنگ شده برای صدای جیرجیرکا که شبا برات لالایی میخونن ، دلم لک زده برای صدای واقعی شبا بدون صدای بوق بوق ماشینا .. خدایا تشنه ام . تشنه ی یه سکت واقعی . بدون هیـــــــــــــــــــــچ صدایی . هیچ صدایی واقعا هیچی . همون صدا خوباشم نمیخوام انقدر که قاطی صداهای گوشخراش شدن که دیگه وجود نداشته احساس میشن .
بعضی وقتا حسودیم میشه به کرا ..همون ناشنواها . هیچی نمیشنون به جز صدای ذهنشون . خوش به حالشون . معنای سکوت واقعی رو درک کردن . حسودیم میشه ..خوش به حالشون ..!!

هه ! میبینی ؟ دوره ای شده که حتی سکوت هم شنیدنی شده ..!


پ.ن : این پ.ن هیچ ربطی به پستم نداره . ولی خب دلم میخواد بنویسم . کی به کیه !! از جانی دپ وقتی نقش جک اسپارو رو بازی خوشم میاد . آخه منو یاد خودم میندازه حرکاتش . دقیقا خود خود من توی دو سه سال پیش ! با اون شیوه ی حرکت دادن دستا..!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۰
MelAmi

همه چیز اولین بار برات عالیه . دومین بار معمولیه ..سومین بار تکراری .. چهارمین بار ...عمرا !! 

دیدی وقتی یه کتابو شروع میکنی بخونی خوشت که اومد ازش میری میگردی ببینی جلد دومی داره اون کتاب یا نه وقتی پیدا میکنی و میخونیش ای کاشت درمیومد که ای کاش جلد دومشو نمیخوندی و قشنگی جلد اولش تو ذهنت میموند ؟ مثل شیرینی ای که نگه میداری آخر میخوری تا مزه اش بمونه زیر دندونت ! 

حالا این فقط برا کتاب نیس ! یه سریالم اینطوریه . سیزن اولش قشنگه . سیزن دومش مرخرف !! سوم به بعد هم که اگه وجود داشته باشه نمیتونی نیم نگاه بندازی بهش !

همه ی اینا رو گفتم که بگم آقا دنیا خسته کننده اس ! کم هم نه ! خیلی ..! این علامت تعجبایی که من آخر هر جمله میذارم بلا استثنا مسخرن از بس تکرار شدن !! 

دنیا به اندازه ی کافی تکراری هست . حداقل خودمون تکراری نباشیم . وگرنه چه فرقی داریم با این درختای کنار خیابون که یکی بعد یکی زبون درازی میکنن بهت ؟ 

پ.ن : خود من تکراری شدم حسابی ! خودم از فکر کرذن به خودم بدم میاد !

اونیکی پ.ن (!) : امروز سرم  رو با پتک میکوبوندن انگار . هنوزم گوشام سوت میکشن . 

اونیکی اون یکی پ.ن : بابا تابستونه درست ولی آخراشه . سوز سرما داره میزنه کم کم ! جان خودم کولرا یه ذره سبک تر کار کنن نه کسی گرما زده میشه نه من بیچاره سه روز تو رخت خواب میفتم به روغن کاری استخونام!

و آخرین پ.ن : این پ.ن زیبا ترین پ.ن ای هست که تا حالا داشتم . گوشی عزیزم پیدا شد ! داشتم دنبال کلیدام میگشتم ظهری مبلو بلند کردم دیدم عزیز دلم گوشی خوشگلم اون زیر خوابیده بود !!

 قول میدم آخرین پ.ن : رفتم شیر و خرما بخورم بیام . قسم میخورم دیگه خونه ی مامانجون چیزی نمیخورم مگه این که خودم ظرفشو شسته باشم . همه چیزو مثل ناخن میبینننننننننم .... ! Blaaaakh !!



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۰
MelAmi

یه بنده خدایی امروز آدرس وبلاگمو گرفت ازم . تازه یادم افتاد که ای یاد ! منم وبلاگ دارما !!
اومدم ببینم چه خبره دیدم هیچی ..! میت میت ! روح روح !! میتونم ببینم ارواحو که هوهو کنان از این سر وبلاگ میرن اون سرش .
نمیتونم بگم دلم تنگ شده برات وبلاگ عزیزم ! چون واقعا اینطور نیست ! اصلا هیچ خاطره ای ندارم با این یکی که هیچ نوع وابستگی ای بهش داشته باشم و در یک کلام » وبلاگ خالیم که نیست دم به دیقه بخوام آپش کنم !!

به هرحال گفتم حالا هرجوری هست یه چیزی دربیارم بنویسم دیگه ! ولی حرفی نیست برای گفتن !
ولش .. پس همینطوری مینویسم و مینویسم تا اینکه حرفم بیاد !!

موبایل عزیزم ! موبایل خوشکلم که هیچ نوع وابستگی ای رو بهش احساس نمیکردم و حتی گاهی میشد دو شبانه روز پرت شده یه گوشه ی خونه بدون کوچک ترین توجهی از جانب من ! الان سه روزه که گم شده و هر سه روز شبا خوابشو میبینم ! هرلحظه به فکرشمو تازه تازه دارم یاد میگیرم که وابستگی یعنی چی !!
هرچیزی منو یادش میندازه . رنگ نارنجی لباس ملت منو یاد کناره های نارنجی خوشکلش میندازه و آهنگای مزخرف و خزعبلاتی که همون ملت گوش میدن منو یاد آهنگای قشنگ و هوشبری میندازه که هرکدومشونو با هزار نوع عشق دانلود کرده بودمو یه راست ریخته بودم رو گوشی ! آهنگایی که حتی تو کامپیوترم نداشتمشون ..!
قیافه های ملتو که میبینم یاد سرعت بالای بروزرش میفتم که هیچ گوشی ای عرما یه همچین بروزری نداشته !
وای فایش چقدر کارمو راحت کرده بود ! وااااای خدااااا ! گوشی جونم کجایی ؟؟ ای کاش حداقل میفهمیدم کجایی ! حتی نمیدونم الان یه جایی توخونه با باتری خالی افتادی یا اینکه تو تاکسی از جیبم کلتو آوردی بیرون کنجکاوی و افتادی زمین و الان دست یه آدم ناکس دیگه ای ... !! هاییی گوشی عزیزم ! ای همراه من در همه ی لحظات من ! ای جرات بده به من هنگام احاطه شدن از سوی مردم وحشتناک خیابون ! ای اسباب بازی عزیز من هنگام خسته شدن از صدای یکنواخت اساتید مجرب کنکور !
هم اکنون است که میفهمم آه ! من بی تو هیچم و پوچم و طفلکی !! آی لاو یو !!!

چه چرت !! اصلا از این پستم خوشم نیومد !! خیلی مزخرف بود ولی حال ندارم بیشتر بهتر بنویسم !
نمیدونم چرا ولی هیچی ازون قلمم نمونده ! نه توی دفتر هرچه میخواد دل تنگم بخواد نه توی شیر و میشم قلمم جوهر دار میشه !! نمیدونم شاید مخم هنگیده ! شایدم دیگه بد سکتور شده مخم مثل هارد لپ تاپم . شایدم کلا مرده من هنوز داغم نمی فهمم ! هرچی که هست من خیلی بی حسم . هیچی نمیفهمم . هیچی حس نمیکنم . دقیقا از وقتی که دارم برا کنکور میخونم انگار همه ی احساسات و ایموشنم کلا از بین رفته ! نه ناراحتم نه خوشحال . نه عصبانیم نه افسرده . نه امیدوار نه شنگول ! هیچی هیچی ! هیچی رو درک نمیکنم . انگار هیچی تو دنیا مهم نیست . حتی همه ی کسایی که تو زندگیم برام عزیزترینان همیشه دوسشون داشتم .. الان هیچ حسی نسبت بهشون ندارم ! به خودمم ! عجیبه .خیلی عجیبه ! اونم از من عجیبه ! منی که ..! بیخیال !
فقط همه چی چرته ! این پستمم چرته !




۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۹۱ ، ۱۰:۰۰
MelAmi