اپیزود پنجم ... اهمیت نده ولی با اهمیت باش !
بعد این همه تجربه ..!!! میدونی اگه از یه مار دیگه نیش بخوری زیاد حرصت
نمیگیره . ولی وقتی از همون مار قبلیه دوباره نیش میخوری همون آن نمیفهمی.
ولی یکم بعد که فهمیدی ..انگاره که یه پتک ده تنی به سر مبارکت کوبوندن و
..
ده بار نه ..صد بار به خودم گفت باباجون من نیش نخور ! بشناس این ماره زشت بی قواره رو ! ولی چشمامو بستم بازم راست میرم طرف ماره !
اهمیت
نده . برات مهم نباشه . چیزی که برات مهم میشه مسئله میشه . جنبشو نداری .
قاطی میکنی . میشی مثل الان که از شدت سر درد نمیتونی راه بری .فکر نکن به
هیچی به جز مهمه . یه مهم که بیشتر نیست ؟ بقیه میشن اون دسته که باید
نادیده گرفته بشن . ایگنورشون کن ! به همین راحتی !!
به همین ساده گیاس مگه ؟؟ چیزی که برام مهم شده حتما یه چیزی داشته که مهم شده دیگه . انقدر راحت نبینم اون چیزو ؟؟
به چه دردت میخوره به جز اینکه تمرکزت رو خراب میکنه ؟ آره شاید مهم قشنگی هم باشه ..
که هست ..!
خب که هست ! ولی این مهم قشنگ اون مهم اصلیه رو داره نابود میکنه . میفهمی نابود .. !! ازین مهم قشنگا زیاد هست !!
...نهایتش
!؟؟ هیچی ! نهایت نداره ! حداقل من نمیدونم نهایتشو ! ولی آخرش این میشه
که اینجانب به محض این که این پست رو شر کرد دست برمیداره از مسئله کردن
این مهم های به ظاهر قشنگ ! حداقل اگه نتونست سعیش رو میکنه که آخرش بتونه !
قول میده . اینجا . در برابر خودش و خودش . دیگه اهمیت نمیدم .