دنیای من!!

شیر و میش

دنیای من!!

شیر و میش

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۲۶ تیر ۹۲ ، ۰۲:۳۷
MelAmi
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۹ تیر ۹۲ ، ۱۲:۴۲
MelAmi

بارون میاد!! 

الان زیر پنجره ی اتاق فاطمه ام! بوی خاک خیـــــــــــــــــــسسسسس.... بعد از چند تا روز جهنمی که نمونه اشو فقط تو قم دیده بودم اصلا این صدای چیک چیک نه! شر شر بارون محشر نیست! یه چیزی غیر اونه! 


همه چیز خیلی فرق کرده! یه چیزایی هم کلا فرق نکردن! باز جای شکرش باقیه که نشون میده من منم! (من میدونه! ایشالا بعدنم میفهمه!(هینت به من این فیوچر!: من جان عزیز رجوع شود به اون قضایای خودنالج و شناسایی و از این حدیث ها که با دلیل و مدرک باید ثابت میکردی به خودت که تو منی و باالعکس!) )

آری آری! خیـــــــــــــــــــــلی خیــــــــــــــــــــــلی یعنی خعلی چیزا فرق کرده! مثل دعایی که تو قنوت نمازام میکنم. 

خدایا! آدما چقدر قابلیت چینجینگشون بالاست!!


آری آری! خیلی چیزا فرق کرده!! گویا لهجه گرفتم!! (گویا شده همتراز یک کابوس برام!) 


آری آری! خیلی چیزا عوض شده!! مثلا دیگه واقعا  احساس استوپید بودن وجودمو یخ آتیش زده کرده! مهم هم نیست که تست آی کیو 124 نشون بده یا اینکه تست زبان، مهارتمو عالی نشون بده! مهم اونیه که نشون میدم! که زیر خط بحرانی ام!! 


آقا من خیلی میترسم!! 

خیلی خیلی میترسم!!

خیلی چیزا فرق کرده!

آقا من اصلا کلا فرق کرده!

تار و پود نورونای مخ تازه بی مخ کشف شده اش، پود و تار شده!

من حس میکنه حس کردنشم حتی فررق کرده!

من بیگانه شده! با تو فرق کرده!

آقا من خیلی میترسم!!

میترسه! 


من همین الان میخواد گریه کنه!..


یه ثانیه قبل بعد نوشت: آقا هدف از باز کردن صفحه ی انتشار مطلب جدید، یه ذره دست کشیدن به سر و روی اینجا بود که شخصی نسازی بشه برا عموم!! ولی الان فکر میکنم دلم نمیخوااااااااااااد!!! میخوام همین یه ذره شخصی نسازی رو هم شخصی سازی کنم!! اوهوم اوهوم! من توی دو ثانیه تصمیماش عوض میشه جدیدا!!


امتحان ریاضیم رو جا موندم!! دسته گل از این بزرگ تر؟؟ آره از این بزرگ ترشم میاد من نگران نباش!! من تو نشناسم من کی تو رو بشناسه؟؟تو؟؟


بعد نوشت بعد دو ثانیه قبل بعد نوشت: خدایا.. به عظمتت... خدایا.. به قدرتت.. خدایا به خداییت.. خدایا به خداییت تنهام نذار..

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ خرداد ۹۲ ، ۰۰:۴۵
MelAmi


رسیدم! به این نتیجه رسیدم!

البته خیلی وقت بود که رسیده بودم ولی الان به جرات بیانش هم رسیدم!! جرات اعتراف!!

رسیدم که فکر کردن زیادی به مسائل بیخودی توانایی درست فکر کردنو ازت میگیره! جوری که قابلیتایی که دیروز داشتی و امروز میبینیشون و این که دیگه الان نداری، حسرتشونو میخوری!! 

البته نمیدونم شاید اینم یه مسئله ی بیخودی باشه که الکی دارم بهش فکر میکنم و شاید این که اصلا فرق نکرده باشم و توانایی ای ازم کم نشده باشه!

درست مثل وقتایی که تو یه عکسی که خیلی دوسش داری انقدر زوم میکنی زوم میکنـــــــــی تا اینکه دیگه هیچی ازش مشخص نباشه!

الان منم با زیاد فکر کردن بهش و مسئله کردنش و الکی بزرگ کردنش برا خودم و زوم کردن روش دارم کارو خراب میکنم! منظره رو از بین میبرم..!!


نه! ولی یه چیزی هست قظعا! نمیدونم چرا! یعنی میدونم ها ولی نمیدونم چطور.. ولی قطعا یه چیزی هست!!

اصلا از خودم راضی نیستم! هیچوقت نبودم! ولی وقتی به قبلنا نگاه میکنم از قبلنای خودم راضیم! قبلنایی که تو اون لحظه خودمو اون موقع دوست نداشتم ولی الان که اون موقع تبدیل به قبلا شده، چرا! از اون موقعام راضیم! ولی از الان نه! بعدا هم از الانم میترسم راضی باشم.. در صورتی که الان کاملا ناراضی ام! 

دو حالت بیشتر نمیتونه داشته باشه!! یا قضیه همون قضیه ی زوم کردن و پیکسلا و ایناس، یا اینم که واقعا روز به روز پسرفت میکنم!!

چه خبره!!؟؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ اسفند ۹۱ ، ۱۴:۵۳
MelAmi

از مزیت های خوابگاه اینه که کلی ترم بالایی هم رشتت رو میبینی میشناسی بعد اونا هی جزوه هاشونو به خوردت میدن!

بعد تو هی به خودت میگی ببین ببین! فوز دل ارومیه ای ها الان اینهمه منبع موثقی که من دارم اونا ندارن! بعد دیگه دلت کمتر آتیش میگیره! :D

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۱ ، ۲۰:۰۸
MelAmi

جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ... (شیشه پاک کن: برداشت من از صدای بـــــــــــوق این دستگاهایی که به قلب مریض وصله وقتی مریض دیگه مریض نیست و خرماش رو میخورن و اگه حال داشتن صلوات و اگه خیلی حال داشتن فاتحه مع الصلوات نثار روح مات و مبهوتش که هنوز داغه و خودش قاطی عزادارا برا خودش الفاتحه مع الصلوات میفرسته، میفرستن!) 

.

.

.

دینگ ... دینگ دینگ..(شیشه پاک کن2: برداشت من از صدای بوق همون دستگاهای مذکور آنگاه که روح مات و مبهوت طرف وقتی هنوز وسط فرستادن الفاتحه هس طی یک عملیات آنتحارتیک به بدنش برمیگرده و عزاداران محترم رو، دستمال خیس به دست حیران و به نوعی خیط میکنه!!)

.

.

.

و این گونه شد که آن گونه شد!! عملیات احیا سازی با موفقیت این گونه را آن گونه ساخت! 


الان بیست دقیقه نه.. شاید چهل دقیقه ای میشه که شیر و میش من احیا شد اما هنوز تو ذهنم کلنجار میرن افکاری با هم! و این نیز بگذرد..

میتونم بگم یخ انگشتام تازه تازه ذوب شده. بله دقیقا ذوب!! چون انگشتام الان خیسن اما انقدر سرده اتاق که این خیسی عرق نمیتونه باشه و در نتیجه منطق من که اصولا بنا به اعتماد به نفسی که بهم القا کردن هم سلولی های گرام، هیچ وقت اشتباه نمیکنه، میگه این اون واکنش فیزیکیو ثابت میکنه که یخ آب میشه در اثر حرارت!.. و چه خون گرمی دارم من و چه خون سردم هنــــــــــــوز..! 

تجربه بهم ثابت کرده که وقتی نوبت به زبون آوردن حرف الف توی کلمه ی فردا میشه، فردات به پریروز تبدیل شده و موندی هاج و واج! 

و چه هنوز خون سردم من..! :دی


به معنی واقعی کلمه یه عالم، یه دنــــــــــــــــــــــیا، چیز یاد گرفتم اینجا! مثلا این که وقتی نمیتونم درستی حرفمو بفهمونم وقتی توانایاییشو ندارم و وقتی توانایی توانایی داشتنش رو هم ندارم متاسفانه، فتوا صادر میشه که اگه هندزفریو بذارم تو گوشمو زیر خرمن لحاف و پتو که از منزل خاله و منزل خودمون جمع آوری شده، کله ی مبارک رو پنهان کنم اصلا خلاف شرع نیست و تازه کلی هم خوبه! میگی نه؟ از اعصاب فوق العاده مهربان بپرس!! 

یا اینکه یه عمل کاملا به جا قبل از نیت به اعمال وضو اضافه میشه که برگرفته از همون قوانین عبور و مروره! اول به چپ نگاه کن بعدش به راست نگاه کن!! و اونوقت اگه هیچ جنبنده ای مشاهده نشد، نیت کردن جایزه! اینطوری دیگه لازم نیست مورد امر به معروف و نهی از منکر مراجع تقلید عالیقدر که تازه کلی هم بینشون اختلاف هست، واقع بشی!!

و یک چیز دیگه هم یاد گرفتم که به مراتب ارزش بسیار بسیار بالایی دارد برایمان!! دادام تادااااام!!: ترکی دانیشماخ ارجشدیم! من الان باشارام چخ یاخچی ترکی دانیشاااااااام!! مادر گرامی بو سنن گزی ده! ایفتیخار اله دااااا جوروم!! دهه نه معنی وارده!! 


و به عنوان حسن ختام، نقل قولی چند از جد بزرگوارمان، مریم گلی..: و ابن شد که آن شد...!!!!  (و بسی معنا که در این جمله بس کوته و بس قصار نهفته است... و بسا مریدی که جامه بدریدند و بگرخیدند و گریختند!!!) 


پ.ن: و همان به که زبان بگزی و شاگرد nام فرض شوی و شنوای تبریک ها و احسنت های بس شیرین و ملس ملکه های زیبایی کلاس -دور از جون جمعیتی قریب به کثیر(منم ازین کلمه قلمبه سلمبه ها بلدم!!)- نباشی!  


پ.ن: مادربزرگ گرام، که به گفته ی والد گرام از خودم جوان تر است، که در حقیقت سه سال ناقابل کوچک ایشانم، ترسم آید که شیون و فغان سر دهد! گویا وقت خاموشی خیلی وقته که به سر آمدست..!!


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ بهمن ۹۱ ، ۰۲:۵۴
MelAmi
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
۰۲ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۴۸
MelAmi

خب دیگه.. نتایج اومد و من از اون وضعیت وحشتناک معلق بودن مثل یه غبار تو هوا نجات پیدا کردم!
تقریبا همون شد که خودم انتظار داشتم! از اول هم خوب میدونستم رشته ای که میخوام قبول شم امسال نمیتونم! پس برا سال دیگه آماده بودم، ولی حتی یه ذره هم برای سال دیگه با این رتبه آماده نبودم!!
خب ولی به هرحال که به هرحال! 
از بعد ماه رمضون به بعد درس خوندن مثل آدمیزاد شروع میشه! دیگه نه گول زدن خودم درکاره نه خوندن کتاب! فقط تست و سرعت! به اندازه ی کافی تو این کنکوری که دادم تجربه کردم سرعت  افتضاحم چطوری جلوی عرض اندام کردن اطلاعات تقریبا کاملم رو گرفت! خیلی جالب یه تستی تو کل تستا(به جز عربی و زمین!) پیدا نشد که به چشمم نو و تازه یا سخت بیاد! ولی جالب تر اینه که سرعت چقدر جالب گلوی اطلاعاتو گرفت و خفش کرد! 
تقریبا یک سال کامل بدون مدرسه دارم برای بالا بردن سرعتم تو همه ی درسا و نه فقط ریاضی.( که خیلی هم عالی زدمش!!)
ولی سال دیگه غیر از تجربی، کنکور ریاضی هم میدم. به نفعمه!
خلاصه دیگه از بعد ماه رمضون فقط تست و سرعتم شروع میشه و کتاب مزار بی ریختشو گم میکنه خونه ی باباش! از اول مهر هم که دیگه کلا کامپیوتر و فیلم و انیمه و مانگا و کتاب و مجله و ترجمه و همه و همه و همه تعطیل! 
تا ببینم آیا به مراد دل میرسم آخر یا که نه!
اینجا هم دیگه کاملا تعطیل میشه در راستای هموار کردن راه رسیدن به مراد عزیز و گرامی!!!

خب دیگه! به پایان آمد این دفتر هم! حکایت همچنان باقیست! 
ببینم دیگه کی باز میشه این دفتر دوباره!

دفتر خوبی بودی! دوستت داشتم بسی بسیار! به امید اونکه ماه های بسته بودنت زود برام بگذره و روز بازکردن دوبارت رو ببینم زود!!
خدافظت! 

پ.ن: همیشه از کد امنیتی بدم میومده! الان متنفرم!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۴۸
MelAmi

شدیدا منتظر اعلام نتایجم...! همه میپرسن چطوری دادی؟ نمیتونم بیشتر از این تحمل کنم گفتن این جمله رو که نمیدونم! باید حداقل کارنامه ی اولیمو ببینم!
اصلا نمیتونم درک کنم که این چیز به اسم کنکور چقدر زندگیمونو مشت کرده تو دستاش!
چرا البته..درکش اصلا سخت نیست! به هرحال تحصیله و درس! مشکل اینه که این چیز کنکور نام نمیتونه تفکیک کنه بچه هایی که برای درس میرن یا فقط برا پول و افتخار!
البته نمیگم که پول لازم نیست..هست! خیلیم هست! همینش حرصم رو در میاره. هرچی بیشتر فکر میکنم میبینم اصلا هیج چیز اونطوری که میخوام باشه نیست برام. من یه چیز دیگه عقیدمه. ولی عقیده ی من آخرین چیزیه که ممکنه مهم باشه!
همین!
خسته شدم از این لنگ درهوایی! منتظر بودن اصلا تو خون من نیست! مخصوصا وقتی که باید منتظر باشم تا ببینم چیکار باید بکنم! بیکار نشستن و منتظر نشستن مزخرف ترین کاریه که میشه کرد! این که نمیدونم من دو ماه دیگه قراره چیکار کنم، شدیدا آزارم میده!!

فعلا هم هیچی دیگه ندارم برا گفتن، حال اینکه برم از اول وبلاگ پستا رو ببینم هم ندارم! همه ی پستا رو چرکنویس میکنم تا کمتر آزارم بدن! اینم بمونه جهت خالی نبودن عریضه! 
وقتی که انقدر معلقم، وجود اینجا همچنان سفت تر از قبل، نه تنها هیچ کمکی نمیکنه، آزار دهنده هم هست!
پس همونطور که من الان معلقم تا چند وقت دیگه، اینجا هم معلق رو به تعطیل میشه! ... تاوقتیکه بفهمم چیکارم! یه برنامه ای داشته باشم! نه اینکه مثل یه نگاهی باشم که خیره به هیچ جا شده!
فعلا!!

ویرایش: خب فکر کردم شاید در آینده با یادآوری این لحظه، دلیل منطقی تری خواستم از خودم!!
دلیل منطقی تر!!: وقتی که توی یه بازه ی زمانی بدجنس گیر افتاده باشم بدون هیچ کار و برنامه درازمدتی(!)، هیچی پیدا نمیکنم برا گفتن! و از اونجایی که دوست ندارم اینجاهم مثل دفترم تو این بازه زمانیه خاک بخوره، میام چرت و پرت مینویسم و چرند و پرندای عزیزم رو خراب میکنم. (خب خودت حتما میدونی که چرند و پرند در چه مقام بالاتری نسبت به چرت و پرت قرار داره!). و خب ترجیح میدم که اینجا خاک بخوره جای اینکه با بداهه گویی های یه ذهن بیکار و علاف بدون هدف منتظر پر بشه! 
بداهه گویی جاش تو دفتر خودشه! اینجا برای خالی کردنه! خوب ازونجایی که کاملا بدون هدفم الان، قاعدتا پر نمیشه دلم که به اینجا نیاز پیداکنم!! 
همین دیگه! اینم دلیل قانع کننده! خوب شد؟؟



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۴۸
MelAmi

میگن اعتماد به نفس نداشته باشی، هیچی نداری. میگم بعضیا رو میبینی چقدر غرور دارن الکی؟ چی دارن دیگه غیراز غرورشون؟؟!
میگن غرور فرق داره با اعتماد به نفس! بهرحال برا خودت گفتم!
میگم به اندازه ی کافی به خودم اعتماد دارم. تا دلتم بخواد مغرورم. 
بعد خیلی جدی میگن .. غرور خیلی بده!!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ بهمن ۹۱ ، ۱۳:۴۷
MelAmi