سالم نود شد و دوباره برگشتیم که از اول شروع کنیم یک دو سه شمردنو . من
فقط بدونم کی برای اولین بار شمردن سالا رو اختراع کرد ! جفت پا هه رو
میرم تو شیکمبه ی گنده اش ! بابا دلش خوشه ها ! اینهمه بشمریم بشمریم
بشمریم که آخرش دوباره از اول بشمریم !؟؟؟ چه کاریه خب !
الان این نودم که تموم بشه بریم تو صد دوباره همون آشو همون کاسه ! یک دو سه چهار الی ... !
کسل کننده میشن سالا یه جورایی ... ولی الان که فکر میکنم میبینم که جفت
پا تو شکمش ( همون مخترعه!) زیادیه یه کم ! خب چه کار دیگه ای میشه کرد جز
تکرار !؟؟ بعضی وقتا تکرار لازمه .
بعضی وقتا تکرار دیگه یه مفهوم ضروریه نه یه مفهموم آزار دهنده . بعضی وقتا هم هس که این مفهوم هم ضروریه هم آزار دهنده !
مثلا وقتی من بیام صرف فعل اجوف ناقص مثال رو روزی ده بار تکرار کنم هم
ضروریه و آزاردهنده ولی وقتی تناوب مراحل اسپوروفیتی و گامتوفیتی یه خزه
رو مثلا صد بار تکرار کنم در روز نه تنها ضروریه و آزار دهنده نیس که کلی
هم شیرین و دلچسبه .
اما ... بعضی وقتا این تکرار ضروری نیست و خدا نکنه که آزار دهنده هم
نباشه ... روزگارت به باد فنا سپرده میشه که هیچ خاک عالم بر سرت که میشه
هیچ هیچی نمیشی ! با اون جلبک چسبیده به سنگ هم هیچ فرقی نمیکنی !
خدا نکنه که این صورتو تجربه کنه کسی ! تجربه کردم که میگما ... !!! :-" شوخی تو کارم نیس !
خلاصه که آره ... همین دیگه !
و اما ... کنکور !!!
اندر فواید بچه کنکوری بودن رو میخواستم بگم !
الهی
... تا وقتی که دوم سوم ابتدایی بودم وقتی پای تلوزیون میشستم تماشای
تبلیغات بازرگانی برام یه تفریح بود به نوعی ! وقتی میرسید به تبلیغ این
کانون فرهنگی آموزش یادمه من چشام گرد گرد میشد جذب تبلیغه میشدم ! یادمه
میگفت : چی چی چیجی نمیدونم چی و اینا بعد اول متوسطه ! دوم متوسطه ! سوم متوسطه !
بعد
هی ولوم صدای زنه بالا میرفت و هرجی بالاتر میرفت ولومه قلب من تند تر
میزد ! خیلی هیجان انگیز بود برام ! خلاصه مقطع متوسطه برام یه چیز خیلی
گنده بود و دبیرستانی بودن یه امر محال و غیر ممکن !
با خودم میگفتم
یعنی یه روزی میرسه که برا منم ازین کانونا تبلیغ کنن !؟؟؟ بعدش به خودم
جواب میدم اوووووه کو تا من دبستان رو تموم کنم ! اصلا تا من بیام و اونقدی
بشم امام زمان ظهور کرده و شهید شده و قیامت شده و بهشتی جهنمیا هم جدا
شدن هزار سالم گذشته تازه !
اصلا فکر نمیکردم اینقدر زود .. عین چشم به هم زدن بود به جان خودم .
دیروز رفتم جلوی آینه وایسادم :
به
من میگن بچه کنکوری . سال دیگه سرنوشت ساز ترین امتحان دنیاییم رو باید
بدم . و من اصلا هیچی رو درک نکردم هنوز! هنوز من نمیدونم کاغذ چه مزه ای
رو میده ! هنوز نمیدونم نوک تیز مداد ممکنه اتفاقی فرو بره کنار بینیت و
نوکش همونجا بمونه و تا چند سال بعد ردش نره و یه نقطه ی سیاه خیلی ریز رو
درست کنه !
دست کشیدم به جای مداد . مزه ی کاغذی رو که وقتی اول
ابندایی بودم برا تنبیه خانم سیگاریه بدجنس مجبورمون میکرد بخوریم و یادم
آوردم .. ! اه ! راست میگن همه ی اینا ! من بچه کنکوری ام ها !!!
کوچیک
تر که بودم فکر میکردم یه بچه کنکوری چطوری میتونه باشه !؟ سه تا شاخ داره
یا نه تا !؟ دماغش اندازه ی پینوکیوس یا مثل مریخیا جای دماغش خالیه !؟؟
شبیه ادیسون یه عینک همقد قد خدابیامرز بابابزرگش داره !؟؟؟
ولی وقتی
خودم رو دیدم تو آینه هیچ چیز شگفت انگیزی ندیدم ! همه چیز شبیه همون
کوچیکیام بود ! هنوزم همون نینی کوچولو با چشای ورقلمبیده اش بهم زل زده
بود . با این فرق که اینقدر خیره سری کرده بود و عینک نزده بود زیر چشمش یه
گودی عمیق افتاده بود . ولی در کل همون بود !
همون و بس !
برگشتم
کنار بخاری جای همیشگی ام ! کتاب شیمیم باز بود و بقیه ی مسئله ای رو نصفه
ولش کرده بودم رو حل کردم و بعد هم یکی دیگه و بعد یکی دیگه و بعد یکی ...
!!!
اما همچی بدم نیست بچه کنکوری باشی ها خیلی هم خوبه ! مثلا :
- وقتی ننه ددت میخوان برن مهمونی تو رو مجبور نمیکنن باهاشون بری .
-
یا وقتی تو مدرسه ای لازم نیس زنگای تفریح بشینی پای حرفای خاله زنکی و
عمو فوتبالیه بچه ها ! راحت به بهونه ی درس پشت کتابت قایم میشی .
- وقتی کسی میاد خونه اتون که ازش خوشت نمیاد دیگه نمیخواد بیای عین بت بشینی جلوش !راحت میری تو اتاق درستو میخونی و خلاص !
- اصلا همون جمله ی بچه ام کنکوریه که با هزارجور افاده از دهن والده مهربونت بیرون میریزه کلی کلاس داره براش ! اینطوری به والده ات هم خدمت بزرگی کردی !!
-
ده کیلویی که توی یه هفته زیاد میکنی همونقدر ارزش داره که تو یه هفته کمش
کنی ! تو هر دو صورت میگن نگاش کن که چقدر فشار میاد موقع درس خوندن بهش !
- کلا بچه کنکوری بودن خوبه ! درس میخونی یه ذره حساب دنیا میاد دستت !
اگه به زور کنکور نبود که الان هممون بی سواد مونده بودیم ! نه !؟؟ :D
همین
دیگه واقعا ! پس همگی کنکوری باشین درس بخونید درس بدید که تنها با درسه
که تکراری شدن نه آزاردهنده اس نه غیر ضروری ( البته به شرطی که درس مورد
علاقه ات رو بخونی !) .
و به عنوان حسن ختام : مردنی را نباید کشت به جان خودم !

پ.ن : منو ! چقدر جوگیر شدم !!!